نكتهاى بسيار ضرورى كه نبايد مورد غفلت واقع شود، اين است كه آيا محبت و دوستى، چارچوبهاى خاص دارد يا نه؟ آيا صفا و صميميت در فضايى محدود مورد توجه قرار مىگيرد يا حد و مرزى ندارد و بايد به همگان، در همه شرايط دست دوستى داد؟
از آنچه گذشت پاسخ اين سؤال به خوبى واضح مىشود؛ ولى تذكر اين مطلب خالى از فايده نيست كه حد و مرز آن، در خود «محبت» لحاظ شده است؛ يعنى اگر دوستى صادقانه باشد، انسان از آنچه براى محبوب ناخوشايند است، خواه ناخواه دورى خواهد كرد. هرچه اين محبت شديدتر باشد، انزجار شخص از دشمنان محبوبش افزون مىشود و همواره مىكوشد در چارچوب خاصى كه معطّر به بوى خوش محبوب است، گام بردارد و دل پرمحبت و صفاى او را بهتر به دست آورده و مقدمات آزردگى خاطرش را فراهم نكند.
با اين بيان مىتوان گفت كه علامت صدق دوستى حقتعالى، دو چيز است: يكى روى آوردن و توجه كامل به تمام امورى كه او مىپسندد، و ديگرى پرهيز از هر كس و هر چيزى كه به نحوى براى او نامطلوب است؛ بنابراين اگر ضمن اظهار صميميت و وفا با اهل ايمان، با دشمنان خدا هم طرح دوستى ريخت، هر عاقلى وى را در ادّعاى محبت خداى تعالى، دروغگو مىداند. اين حقيقت را در كلام وحى اينگونه زيبا مىبينيم:
ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ....[1]
خداوند به انسان دو دل نداده است تا با يكى، فردى را و با دل ديگر، فرد