حال اگر پافشارى بر مطلب، خاستگاه عقلانى نداشته باشد، و هواهاى نفسانى با شكلهاى مختلف، انگيزه آن باشد، امرى نكوهيده و ضد ارزش خواهد بود. اينكه انسان بدون كمترين وجه معقول به دفاع از چيزى برخيزد و بكوشد حق يا ناحقـ آن را به كرسى بنشاند، و چشمبسته و مطلق از تبار و عشيره، و قوم و قبيله، و ديار و شهر خود و مليت و نژاد خويش حمايت و جانبدارى كند، ثمره همان خودبرتربينى است كه به اين صورت جلوهگر شده است.
آن گونه كه نقل شده و در بخشهاى قبلى گذشت، تجمع قبايل مهاجر از نقاط مختلف، «كوفه» را به شهرى گسترده تبديل كرده بود، و هر دسته از آنان در نقطهاى از آن ديار مىزيستند. كمكم روحيه قومگرايى و افتخار هر يك از قبايل به ويژگىهاى قومى خويش، به درگيرىهاى لفظى و سپس كشمكش و زد و خورد، و حتى احياناً كشت و كشتار نيز انجاميد. امروزه نيز بيش و كم اين تقابل زشت و غير معقول بين مثلاـ ساكنان دو شهر به هم نزديك در قالب متلك گفتنها و ادا درآوردنها ديده مىشود، و گاه به شوخى يا جدى لب به تمسخر گشوده و به مليت يا زبان خاصى اهانت مىكنند.
واضح است اين گونه تعصبها، از نظر عقل و شرع مذموم است و ريشه در همان «خودبرتربينى» و در نتيجه، «بىارزش دانستن ديگران» دارد. اين «خود» گاهى در قالب «يك فرد»، ظهور مىيابد، و گاهى به شكل «خود جمعى» جلوه مىكند و فاميل، قبيله، شهر، استان و كشورى كه به نحوى وابستگى به آنها دارد، مظهر همان «خود» گشته و از حمايت بىدريغ و بىحساب برخوردار مىشود و يا حتى پا را فراتر نهاده و به