شَهِيدٌ؛[1] به يقين در اين «عقوبتها» عبرت و تذكرى است براى آنكه او را دل باشد [عقل بيدار دارد و غافل نيست ]يا گوش فرا دارد و گواه باشد.
از اين آيه استفاده مىشود كه مردم دو دستهاند: دسته اول كسانى كه قلب دارند و از تذكرات و موعظهها بهره مىگيرند و عذابهاى الاهى براى آنها مايه عبرت است. دسته دوم كسانى هستند كه غافلاند و قلب ندارند. روشن است كه منظور از اين قلب، نه قلب مادى و صنوبرىشكل درون سينه است، و نه قلب به معناى محل ادراكات، احساسات و عواطف؛ چون هيچ انسان عاقلى يافت نمىشود كه عاطفه و احساس، چه احساس خوشايند و چه احساس بد، نداشته باشد.
توجيه استناد صفات متضاد به قلب
پاسخ اين پرسش كه چرا در متون دينى، صفات متضادى به قلب نسبت داده شده و حتى برخى داراى قلب و برخى فاقد قلب معرفى گرديدهاند، اين است كه واژگانى چون قلب و نفس، معانى و كاربردهاى متعددى دارد و به كمك قراين، مناسبت و شأن سخن مىتوان كاربرد و معناى مورد نظر را تشخيص داد. چنانكه در جلسه قبل گفته شد، قلب سه ويژگى و كاركرد اصلى دارد:
1. قلب، مركز فكر، ادراك و تعقل است و عمل فكر كردن، انديشيدن