فرمان داد نهال نخلى در زمين بنشاند. مردم از كنار او مىگذشتند و مسخرهاش مىكردند كه پس از گذشت نهصد سال از عمرش، نخل بر زمين مىكارد و به او سنگ مىزدند. وقتى آن نخل پنجاه ساله شد، خداوند دستور داد آن را قطع كند. پس از آن بود كه خداوند عذابش را نازل كرد.[1]
محبت خداوند به بندگانش بىنهايت است و درك آن براى ما ممكن نيست. در بين محبتهاى انسانى، عالىترين و بىشائبهترين محبت را مادر به فرزند خود دارد. اما همين محبت كه خداوند در قلب مهربان مادر قرار داده، حتى قطرهاى از اقيانوس بىنهايت محبت الاهى نيز به شمار نمىآيد. خداوند بر اساس همين محبت و رحمت بىپايان، مىخواهد بندگانش به سعادت و قرب الاهى برسند و بر اين اساس، تكاليفى در اختيار آنها نهاده، آنان را به كارهايى فرمان داده و از كارهايى بازداشته كه نتيجه عمل به اين دستورات، جلب خوشنودى خداوند و نيل به سعادت است. حتى اگر بنده گناهى مرتكب مىشود، خداوند به او مهلت مىدهد توبه كند و به جبران رفتار ناپسند خود بپردازد.
شادمانى و غضب خداوند
چنانكه ملاحظه شد، خداوند فرمود خوشنودى من در اطاعت و پيروى از من و پرهيز از معصيت است. حال با توجه به اين كه شادى همچون غم،
[1] على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، قم، مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر، 1404 ق، ج 1، ص 326 ـ 325.