طبيعى است دلى كه از محبت دنيا آكنده گشته و براى آينده دورِ خود نقشههايى دارد و گرفتار آرزوهاى طولانى دنيوى است، جاى محبت خدا نيست، چه رسد كه در برابر ذكر خدا خاشع و نرم گردد؛ چون دل، جاى دو معشوق نيست و وقتى انسان مشغول لهو و لعب دنيا گشت و به زخارف آن دل بست، ممكن نيست محبت و عشق به خدا در اندرونش راه يابد؛ چرا كه:
ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ...،[1] خداوند براى هيچ مردى دو دل در درون او ننهاده است.
برداشت ديگرى كه از اين بند از حديث مىتوان داشت اين است كه بزرگترين آرمان و آرزوى مؤمن، رسيدن به قرب الاهى و در مقابل، بدترين خسارت براى انسان، دور گشتن از قرب و جوار الاهى است و خداوند در اين حديث قدسى مىفرمايد: كسى كه دلش به قساوت آلوده گردد، از قرب و جوار من دور مىگردد.
تشبيه در جمله «كُنْ كَمَسَرَّتِي فِيكَ؛ تو بسان شادمانى من باش» براى مبالغه است و منظور از آن اين است كه اى موسى! چنان رفتار كن كه پيوسته من از رفتار تو مسرور گردم. رفتار نيك تو چنان مرا شادمان مىسازد كه