انسان بعد از اين كه با مطالعه در احوال و آثار گذشتگان به بىوفايى دنيا واقف گشت و نسبت به آينده و سرنوشت محتوم خود آگاهى يافت، بىترديد در پى چارهاى بر مىآيد تا براى آينده خود به وجه نيكو و مناسب چارهانديشى كند. آدمى بعد از مطالعه احوال گذشتگان بايد به اين نتيجه رسيده باشد كه زندگى اين دنيا جادهاى است كه گريزى جز گذر از آن نمىباشد و هرگز منزل و مسكن نيست كه در آن اقامت كند!. جريان كلّى حاكم بر عالم و آدم از روز نخست كه اين عالم پديدار شده، پيوسته در يك مسير بوده و هست و هرگز لحظهاى توقف نداشته و ندارد. پس براى او نيز جاى درنگ نيست تا چه رسد به اقامت نمودن. گردش ايّام در اختيار انسان نيست و چه بخواهد و چه نخواهد لحظهها همچنان در گذرند. و انسان دايماً در حال سير و حركت است اما تو ببين كجا مىروى؟ و آنجايى كه اقامت خواهى كرد كجاست؟ و در آن جا سرانجام تو چه خواهد بود؟ آيا عاقلانه است در بين راه، سرمايه را از دست بدهى و در حال غفلت خوش بگذرانى و وقتى به منزل مىرسى ديگر آه در بساط نداشته باشى؟ و اين در حالى است كه هرگز در اين راه به هيچ كس خوش نگذشته است و زندگى هرگز از سختى جدا نبوده، نشده و نمىشود و اگر كسانى هم خوشىهايى داشتهاند، موقّت و محدود بوده و با هزاران نوع رنج و غم و غصه توأم بوده است. حال وقتى كه سرنوشت بشر اينگونه است و حكم حتمى و كلّى عالم و آدم چنين است. پس وَ لا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْياكَ فَاَصْلِحْ مَثْواك؛ هرگز آخرت خود را به دنيا مفروش و جايگاه و منزلگاه خود را درست كن و آباد ساز! ببين كجا مىروى، آنجا را اصلاح و آباد كن!
نقد آخرت به از نسيه دنيا
بعد از آن كه حقيقت دنيا را شناختى و دانستى كه حقيتقش جز سير و سفر و گذر هيچ نيست و منزلكردن در آن ناممكن است حال آيا ارزش دارد كه آخرت جاويد هميشگى را بفروشى و در عوض اين دنياى ناپايدار را خريدارى كنى؟! واضح است كه اگر آدمى آن انديشهها و آن تأملات را داشته باشد، قطعاً به اين نتيجه خواهد رسيد كه سرتا پاى اين معامله ضرر است. از