مگر اين كه براى ديگران مزاحمت ايجاد شود و يا موجب هرج و مرج گردد. تمام اعمال آدمى تا زمانى كه مزاحم ديگران نباشد مشروع و جايز است و هر كارى كه بخواهد مىتواند انجام دهد و هيچ حد و مرز و قيد و بندى وجود ندارد كه او را مقيد كند. اين گروه مردم كه هيچ قيد و بندى در زندگى ندارند، همان چارپايانى هستند كه در كلام اميرالمؤمنين(عليه السلام) كاملا رها توصيف شدهاند و به اين طرف و آن طرف مىپرند و هيچ تقيّدى ندارند كه چه كارى را انجام دهند و از انجام چه كارى خوددارى كنند.
در برخى از نسخهها و كتب تعبير قَدْ اَضَلَّتْ عُقُولَهَا به جاى عبارت قَدْ اَضَلَّتْ عَقْلَها ثبت شده است. اگر عُقُولَهَا باشد به اين اعتبار است كه در اين تشبيه، انسانهاى دنيازده به حيوانات تشبيه شدهاند؛ يعنى مردم دنيازده مثل چارپايان هستند، كه عقل خود را از دست داده و رها شدهاند و ديگر از عقل و شرع تبعيت نمىكنند. به هر حال، سُروُحُ عاهَة بِواد وَعْث لَيْسَ لَها راع يُقيمُها [يُثِيمُها] اَلْعَبَتْهُمُ الدُّنْيا فَلَعِبُوا بِها وَ نَسُوا ماوَرائَهَا[1]؛ دنيازدگان همچون چارپايان مبتلا به آفات و امراض مىباشند، كه در بيابان سنگلاخ رها شدهاند و چوپانى ندارند كه به امور آنها رسيدگى كند و آنها را تغذيه نموده و بچراند. دنيا اينها را به بازى دعوت كرد و آنها هم حاضر شدند و مشغول بازى گرديدند: اَلْعَبَتْهُم الدُّنْيا، فَلَعِبُوا بِها. و آن گاه كه سرگرم بازى با دنيا شدند، ماوراى دنيا را فراموش كردند. وقتى كه وضع دنيازدگان اين چنين است، جا ندارد كه شخص عاقل در پى اين چنين كسانى حركت كند و هر كارى كه آنها مىكنند او نيز انجام دهد.
كاروان دنيا
از آن جا كه در انديشه على(عليه السلام) دل بستن به دنيا مذموم و سرچشمه انحراف آدمى است، بيان حقيقت دنيا و موقعيت آن در برابر آخرت يكى از محورهاى اصلى سخنان ايشان را تشكيل مىدهد. اينك آن حضرت(عليه السلام) با بيانى شيرين و ادبى در حالى كه گويا در جايگاهى بلند ايستاده و از دور گرد و خاكى را مىبيند، اين گونه صحنه دنيا را به تصوير مىكشند كه قافله و جمعيتى به اين طرف مىآيند و در حالى كه دور دست را تماشا مىكنند، مىگويند: «رُوَيْداً حَتّى