مىآورد؛ يعنى خواه ناخواه انسان تحت تاثير عمل و رفتار و قضاوتهاى ديگران واقع مىشود. نكته در خور عنايت اين است كه اين ميزان تأثيرپذيرى، در فعاليتهاى دنيوى و اعمالى كه هدف آنها بهرهمندى از لذايذ دنيوى است، به مراتب شديدتر و قوىتر مىگردد. وقتى چشمان خود را به صحنه اجتماع باز مىكنيم، مردمى را مىبينيم كه براى بهرهمندى از لذايذ دنيا به سر و روى همديگر مىزنند. يا وقتى به بازار مىرويم، مشاهده مىكنيم كه عدهاى براى كسب متاع دنيا و عقبنماندن از ديگران چگونه سر هم كلاه مىگذارند و جنس را گران مىفروشند و به انواع تقلبها دست مىيازند. در يك كلام مردم را مشاهده مىكنيم كه جملگى، و هر يك به پيروى از ديگرى، در صددند تا از اين متاع دنيا بيشتر بهره گيرند و تمام حرف و كلام و حال و قال آنها همين است و بس. اگر چهره دنيا و مردم دنيازده را جلوى چشممان مجسم كنيم، آنها را مثل عقابهايى مشاهده مىكنيم كه پنجههايشان را تيز كرده و روبهروى هم ايستادهاند و هر يك در اين انديشه است كه از اين طعمه، بيشترين استفاده را ببرد؛ گاهى به جان هم مىافتند و منقار به هم مىزنند و چنگال به هم مىكشند تا متاع دنيا را از چنگ ديگرى درآورند. اين بيان نه تنها نمودى واقعى از زندگى جملگى آدميزادههاست، بلكه بسيارى از مسلمانها نيز چنين هستند. اما اگر مشاهده مىكنيم كه مردم بر سر دنيا به جان هم مىافتند، نبايد ما هم فريب خورده و همچون لاشخورها بر سر متاع مردار دنيا با هم دعوا كنيم. متاع دنيا مثل لاشهاى است كه يك گروه كركس و لاشخور بر سرش دعوا مىكنند. يك مسلمان نيكانديش بايد حواس خود را جمع كند تا در سلك گرگها و لاشخوران در نيايد، و آن گونه كه خدا تعيين كرده است، كسب روزى نمايد و به آن اندازهاى كه خداوند براى او مقدّر فرموده است، راضى باشد و مبادا هر روز در پى وسعت بخشيدن به زندگى خود برآيد و فزون طلبى را پيشه خود سازد.
تنبلى يا زهد
در پى بحث قبلى، ناگفته نگذاريم كه منع از فزونطلبى به معناى تنبلى نيست. آن چه ناپسند است زيادهخواهى و فراوان طلبى است، نه فراوان تلاش نمودن و زياد كوشش كردن. بلكه بايد زياد كار كرد و درآمد آن را به ديگران بخشيد، نه اين كه درآمد افزونىِ بىحاصل را پيشه خود