اينك بايد مشخص نمود كه گوينده اين وصيّت چه فردى است؟ حضرت، خود را پدرى پير معرفى مىفرمايند كه مرگش نزديك شده و در مقام وصيّت به جوانى است كه در نهايت قدرت جوانى قرار دارد.
اين تعابير چنين موقعيّتى را تصوير مىكند كه حضرت، خودش را فقط به عنوان يك پدر در نظر مىگيرند؛ پدرى پير كه با معلومات و تجربيّاتى فراوان از زندگانى خود و گذشتگانِ خود براى مخاطبى وصيّت مىكند كه هنوز همه مشكلات زندگى را درك نكرده و مصائب فراوان ديگرى بر سر راه اوست كه بايد با آنها دست و پنجه نرم نمايد. هر جوانى كه خود را در آينده با مشكلات فراوان روبهرو مىبيند و پندى را انتظار دارد كه راهگشاى زندگى او باشد، علاقمند مىشود تا از اين وصيّت استفاده كند. اگر حضرت(عليه السلام) مىفرمود: هذِهِ وَصِيَّةٌ مِنَ الاِْمَامِ الْمَعْصُومِ، عَلِىٍّ اَميرِالْمُؤْمِنِينَ اِلَى وَلَدِهِ الْمَعْصُومِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِى؛ اين وصيّت امام معصوم على اميرالمؤمنين به فرزند معصومش امام حسنبن على است، ديگران انگيزهاى براى گوشدادن به چنين وصيّتى را نداشتند؛ چرا كه مىگفتند صحبتى است بين دو امام معصوم و به ما ربطى ندارد. پس حضرت خودش را تنزّل مىدهد و در موقعيّتى خاص، فرض مىكند و در نقش و قالب گفتگويى كه بين پدرى پير و پسر جوان او انجام گرفته است، سخن مىگويند تا همه جوانهاى ديگر بتوانند از اين وصيّت استفاده كنند. اين خود انگيزهاى است تا اينكه ديگران از اين وصيّت درس بگيرند. از همين روست كه رابطه پدر و پسر را درست تصوير و معرفى مىفرمايند: اى پسرم! من چقدر به تو علاقه دارم! آن قدر به تو علاقمند هستم كه حتى وقتى كه تمام فكرم متوجه شخص خودم مىباشد، باز تو را نمىتوانم فراموش كنم!
توجّه انسان در زندگى روزمرّهاش به بسيارى از مسائل مختلف جلب مىشود. به خاطر مسؤوليتهاى مختلفى كه دارد و يا به علّت مشاهدات و ادراكاتى كه براى او حاصل مىشود، مسائل عديدهاى براى او جلب توجه مىكند. امّا با وجود اين، هرگز پاره تن خود و فرزند خود را فراموش نمىكند. از اين روى حضرت مىفرمايند: آن وقتى كه من ديگران را كنار بگذارم و فقط خودم باشم و خودم، در آن وقت هم تو را نمىتوانم فراموش كنم. تو اى فرزندم! مثل جزئى از وجود من هستى، بلكه تمام هستى من تو هستى. گويا تو، خود من هستى.