اين سؤال پرسشى كلى است و در تحليل نهايى براى هر لحظه از لحظات زندگى و هر عضوى از اعضاى بدن و نسبت به هر فردى كه با او زندگى مىكنيم و...، خود سؤال جزئىترى را به ذهن مىآورد؛ مثلا در مسير گذر از دنيا چشم و گوش و دست و پا و مغز و دل و... چه كار بايد بكنند و ما نسبت به پدر و مادر و اعضاى مختلف خانواده و فرزندان و اشخاص مختلف جامعه و در كل نسبت به تكتك انسانها چه مسؤوليتى داريم و چگونه بايد رفتار كنيم تا به آن مقصد عالى نايل آييم؟ به هرحال مسايل پيچيدهاى كه هر كدام از آنها يك رشته از علوم را پديد آورده است، مطرح مىباشد كه اگر انسان بخواهد واقعاً به سعادت ابدى برسد بايد راه حل آنها را بيايد و بداند در اين دنيا چگونه بايد زندگى كند تا بتواند خود را سالم نگه دارد و سعادت جاودان را در آغوش گيرد. اينك از يك ديدگاه به تبيين آن مسايل مىنشينيم.
فطرت، تشنه علم
اولين گام بعد از برخورد با مسايل پيچيده و انبوه سؤالات بىپايان، يافتن پاسخ اين سؤالات است كه چسان مىتوانيم گريبان خود را از آن مسايل رها سازيم؟ روشن است كه انسان اگر بخواهد براى اين سؤالها جوابى داشته باشد، بايد تحصيل علم كند. اما اين تحصيل كردن با تحصيلهاى ديگر خيلى فرق دارد. بسيارى از تحصيلهاى ديگر از روى هوى و هوس است و براى كسب شغل و درآمد و يا به خاطر احترام و ارزشى است كه جامعه بر آن قايل مىباشد. در حالىكه تحصيل علم در اين امور بايد با انگيزهاى الهى و هدفى پاك انجام گيرد و مجهولات بر طرف و به معلومات بدل گردد تا راه سعادت را يافته و بدانيم كه در هر لحظهاى چگونه قدم برداشته و با هر كسى چگونه رفتار كنيم. اگر با اين انگيزه درس بخوانيم درس خواندنمان خيلى ارزش مىيابد.
شايد از اين روى حضرت(عليه السلام) در اينجا به تحصيل علم و خطرات موجود در راه تحصيل آن مىپردازند كه براى نيل به سعادت بايد به اين سؤالها پاسخ دهيم و راه حل عملى ارائه نماييم كه اين مهم جز از راه تحصيل علم ممكن نيست. بنابراين جهت رسيدن به كمال مطلوب چارهاى جز يافتن پاسخ علمى براى سؤالات و مشكلات فوق نيست، كه جواب آنها