مثال اگر انسان لحظهاى درنگ كرده، اهداف خود را بررسى كند كه چه انگيزهاى موجب انتخاب فلان شغل و يا برگزيدن رشته تحصيلى خاص شده و يا چه چيز موجب شده است كه فلان درس را انتخاب كند، به نتايج عجيبى مىرسد و چه بسا آن نتايج برايش بسيار ناخوشايند باشد و حتى نخواهد اين انگيزهها را وارسى كند تا در عمق نهانخانه دل دست كم مطلب براى خودش روشن شود، و فقط مىگويد انشاءالله درست است و خدا قبول مىكند، در حالى كه اگر يك بازنگرى دقيق نسبت به اهداف و انگيزهها صورت بگيرد روشن خواهد شد كه چه اهداف بىارزشى را دنبال مىكند و چسان فرسنگها از حقيقت عقب مانده و فكر و دل خود را به سراب مشغول كرده است.
2. انحراف عملى (تأثير سخن منفى ديگران)
بىترديد از عوامل مؤثر در رفتار همه انسانها افكار مردم است. آراى مردم و سخن ديگران در رفتار آدمى سخت تأثير دارد. به عنوان مثال برخى كارها را وقتى انسان انجام مىدهد، همه به او احسنت و آفرين مىگويند و او نيز با دريافت اين تشويقها و تمجيدها، انگيزهاش براى آن كار قوىتر مىشود. در مقابل گاهى انسان با شناختى دقيق و تلاشى تام و تصحيح تشخيص مىدهد كه مثلا فلان كار خوب است و بايد انجام بگيرد، امّا به دليل اينكه مردم آن را نمىپسندند و يا به هر دليل ديگرى، هرگز آن را تعقيب نمىكند و رغبتى به انجام آن نشان نمىدهد. در اينگونه موارد وظيفه چيست؟ و چقدر انسان مىتواند در مقابل آرا و افكار عمومى مقاومت كند؟ آيا آنچه را كه وظيفه خود تشخيص داده است انجام مىدهد و يا آنچه مردم مىپسندند؟ به عنوان نمونه، گاه انسان كارى را برحسب آگاهى دقيق، براى خود وظيفه تشخيص داده و آن را بر خود واجب مىداند كه بايد انجام بدهد، اما اگر اين كار را انجام دهد، همسر و پدر و مادر و برادر و خواهر و... او را ملامت مىكنند. در چنين شرايطى چقدر مىتواند مقاومت كند و در مقابل افكار ديگران به وظيفه خود پايبند باشد؟ با عنايت به همين وضعيت است كه قرآن مىفرمايد:
يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ و يُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنيِنَ أعِزَّة عَلَى الْكافِرينَ، يُجاهِدوُنَ فِى سَبيلِاللّهِ وَلايَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم؛ اى اهل ايمان هر كسى از آيين خود بازگردد [به خدا زيانى نخواهد رسيد] خداوند