چشم نداشت تنها درون خود را مىديد، ولى تا چشمش باز شد، عالم وسيع دنيا را نيز مىبيند).
تا چشم دل ما باز نشده، از حقايق آن عالم و حتى از باطن و ملكوت عالم دنيا بىخبريم، چون آنها را نمىبينيم: وقتى دنيا و عظمت كهكشانها و ستارگان را، با چشم و يا دوربين و تلسكوپ مىبينيم از شگفتىها و گستره آن تعجب مىكنيم، غافل از اينكه اين تازه مربوط به دنياست و نگرش و درك ما همانند درك نابيناست و هنوز چشم دلمان باز نشده است كه عظمت نامحدود الهى را ببينيم كه در آن صورت دنيا با همه وسعت و گستردگىاش برايمان تنگ مىگردد.
«وَ اُضَيِّقُ عَلَيْهِ الدُّنْيْا وَ اُبَغِّضُ اِلَيْهِ ما فيها مِنَ اللَّذّاتِ»
دنيا را بر او تنگ مىگردانم و لذتهاى آن را بر او مبغوض مىسازم.
كوچكى دنيا در چشم ملكوتى و آخرتبين مؤمن
ما چون جاى ديگرى را نمىبينيم و از عالم آخرت بىخبريم، خيال مىكنيم دنيا وسعت دارد، گرچه اين دنيا در مقايسه با عظمت خداوند در حكم صفر است، ولى آنگاه كه چشم دل انسان به عظمت الهى باز شد، به خُردى و كوچكى دنيا پى مىبرد و از درك عالم آخرت و عظمت خداوند چنان غرق در سرور و لذت و بهجت مىشود، كه دنيا براى او تنگ مىگردد، بلكه آنرا فراموش مىكند، چنانكه اگر كسى با رصدخانه به مشاهده ستارگان و نحوه حركت آنها بنشيند، غرق در تماشاى آنها مىگردد و زندگى رو زمره خود را فراموش مىكند؛ چرا كه در فضاى بهتانگيز و بىكران كهكشانها وارد شده است.
اگر چشم انسان به عالم ديگرى گشوده شود ـ كه اين عالم با همه عظمتش در برابر آن نا چيز است ـ ديگر نه تنها پرداختن به امور دنيا براى او لذتبخش نيست، بلكه آنرا مانع از پرداختن به آخرت و توجه به عالم برين مىداند. در امور دنيا نيز اگر لذتى براى انسان حاصل گشت، تا مدتى بدان سرگرم مىگردد و بعد از دست يافتن به لذت بهتر، ديگر نه تنها از لذت اولى خوشش نمىآيد، بلكه از آن كراهت دارد و آنرا مانع رسيدن به لذت عاليتر و بزرگتر