است. حال اگر از روى غفلت لحظهاى روى خود را از محبوبش برگرداند ولى محبوب با اشارهاى او را متوجه خود سازد، چقدر براى او لذت بخش خواهد بود؟
كسانى كه مزه چنين لذتى را چشيده باشند، مىدانند چقدر لذت دارد خداوند انسان را از غفلت نجات داده، به خود متوجه سازد، البته خداوند بندگان و دوستان خود را همواره از اين عنايت و لطف بهرهمند مىكند و نمىگذارد رابطه و توجه آنان از او قطع گردد.
اولياى خدا و معرفت ناب به خداوند
تا اينجا بحث ما در اين بود كه مىتوان همزمان به خدا و امور ديگر توجه داشت: انسان مىتواند هم به خداوند توجه داشته باشد و هم به برخى از مخلوقات او، مثل زن، فرزند، معلم و از اين قبيل؛ ولى اولياى خدا فقط به او توجه دارند. خدا چنان معرفت و شناختى به آنها عطا مىكند كه همه موجودات را شعاعى و پرتوى از خورشيد بىنهايت هستى مىبينند، يعنى چيزى را در كنار خدا قرار نمىدهند كه علاوه بر خدا به آن نيز توجه داشته باشند. به حدى وجود خدا براى آنها تجلى كرده كه موجودات ديگر در نظر آنان، شعاعى از وجود بىنهايت خداوند به شمار مىآيند. مثل اينكه انسان نور خورشيد را مىبيند، ولى آن نور براى او اصالت ندارد، زيرا خورشيد اصيل است و نور پرتو اوست.
اولياى خدا هر چه را كه در اطراف خود مشاهده مىكنند، پرتوهاى محدود و ممكنى از ذات بىنهايت خدا مىشناسند و توجه اصلى آنها به جانب خداست، البته زمانى كه به خدا مىنگرند، پرتوهاى وجود او و مخلوقات را نيز مشاهده مىكنند. (عالم موجودات به مانند اشعهاى است كه از خورشيد هستى مىتابد و بالعرض مورد توجه اولياى خدا قرار مىگيرد).
البته گفتن و شنيدن اين مطالب در حد ما نيست و نقل آنها براى اين است كه بدانيم چه لذتهايى در عالم هستى وجود دارد كه به مراتب از لذتهاى مادى بالاتر و شيرينترند. به هر حال بر اساس مراتب گوناگونى كه انسانها در شناخت و محبّت به خدا دارند، توجه آنها به خدا نيز متفاوت مىگردد. كسانى كه ذرهاى از محبّت خدا را چشيدهاند، بالطبع دلشان به سوى او توّجه دارد. چگونه دل را به ياد و توّجه او مشغول نسازند، در حالى كه عشق و موّدت او