همدرجه نيز داراي اختلاف تشکيکي با يکديگر باشند، بلکه بايد اختلاف آنها را تباين بهتمام وجود بسيط آنها دانست.
خلاصه
1. صوفيه وجود حقيقي را منحصر به خداي متعالي دانستهاند، و به اين معنا قائل به وحدت وجود شدهاند. ظاهر اين کلام، مخالف بداهت و وجدان است.
2. محقق دواني وجود را واحد و موجودات را کثير دانسته و اطلاق «موجود» را در مورد مخلوقات، به معناي «منسوب به وجود» گرفته است. اين قول مبتني بر اصالت ماهيت و مستلزم اشتراک لفظي در مورد «موجود» و مردود است.
3. از اتباع مشائين نقل شده که وجودهاي عيني را حقايق متباين به تمام الذات دانستهاند.
4. دليل اين قول آن است که اگر وجودهاي عيني مابهالاشتراکي ميداشتند، نظير ماهيات نوعيه و جنسيه ميشدند و لازمهاش اين بود که حقايق عيني وجود، مرکب باشند.
5. اين دليل تمام نيست؛ زيرا مابهالاشتراک وجودهاي عيني از قبيل ماهيت نوعيه يا جنسيه نيست.
6. صدرالمتألهين نوعي ديگر از وحدت را براي وجودهاي عيني قائل شده، و کثرت آنها را مستند به اختلاف مراتب آنها دانسته، و بدينترتيب مابهالامتياز آنها را به مابهالاشتراک بازگردانده است.
7. دليلي که بر اين مطلب ذکر کرده اين است که وحدت مفهوم وجود، کاشف از حيثيت عيني مشترک بين همه واقعيتهاي عيني است.
8. اين دليل قابل مناقشه است؛ زيرا مفهوم وجود از قبيل معقولات ثانيه است و وحدت و کثرت آنها دليل قاطعي بر وحدت و کثرت جهات عيني نيست.
9. دليل ديگري براي مراتب تشکيکي وجود ميتوان اقامه کرد، به اين بيان که وجود معلول عين ربط به وجود علت هستيبخش و مرتبهاي از مراتب وجود اوست، پس سراسر