ناگفته نماند که وي سخنان عرفا و اهل تحقيق از صوفيه را به همين معنا تأويل کرده و منظور ايشان را از «موجود و وجود حقيقي»، موجود و وجود مستقل مطلق، و از «موجود و وجود مجازي»، موجود و وجود غيرمستقل و تعلقي و ربطي دانسته است.
دليل اول بر مراتب تشکيکي وجود
براي اين قول به دو صورت ميتوان استدلال کرد که يکي از آنها با تفسير اول، و ديگري با تفسير دوم سازگارتر است. دليل اول همان است که در سخنان صدرالمتألهين و اتباعش در اين مبحث آمده، و دليل دوم از بيانات ايشان در مبحث علت و معلول استفاده ميشود.
اما دليل اول در واقع ناظر به اثبات مابهالاشتراک عيني بين واقعيتهاي خارجي است. توضيح آنکه قول چهارم منحل به دو مطلب ميشود: يکي آنکه وجودهاي خارجي داراي وصف کثرت هستند و ناچار مابهالامتيازي خواهند داشت، و مطلب ديگر آنکه مابهالامتياز آنها مغاير با مابهالاشتراکشان نخواهد بود و همه آنها در عين کثرت داراي مابهالاشتراکي هستند که نه منافاتي با بساطتشان دارد و نه با کثرتشان، و چون مطلب اول بديهي و غيرقابلانکار است، مطلب دوم را وجههٔ همت خود قرار داده، درصدد اثبات آن برآمدهاند.
تقرير دليل اين است که از همه واقعيتهاي عيني، مفهوم واحدي که همان مفهوم وجود است انتزاع ميشود، و انتزاع اين مفهوم واحد از واقعيتهاي کثير، دليل آن است که مابهالاشتراک عيني بين آنها وجود دارد که منشأ انتزاع اين مفهوم واحد ميشود و اگر جهت وحدتي بين وجودهاي خارجي نميبود، چنين مفهوم واحدي از آنها انتزاع نميشد.
اين دليل مبتني بر دو مقدمه است: يکي آنکه مفهوم «وجود» مفهوم واحد و از قبيل مشترکات معنوي است، و اين همان مطلبي است که در درس بيست و دوم به ثبوت رسيد.