ولي از هنگامي که امپراطوران روم به مسيحيت گرويدند و عقايد کليسا را به عنوان آرا و عقايد رسمي ترويج نمودند، بناي مخالفت را با حوزههاي فکري و علمي آزاد گذاشتند تا اينکه سرانجام «ژوستينين» امپراطور روم شرقي در سال 529م دستور تعطيل دانشگاهها و بستن مدارس آتن و اسکندريه را صادر کرد، و دانشمندان از بيم جان، متواري شدند و به ديگر شهرها و سرزمينها پناه بردند. بدينترتيب مشعل پرفروغ علم و فلسفه در قلمرو امپراطوري روم خاموش گشت.
طلوع خورشيد اسلام
مقارن اين جريان (قرن ششم ميلادي) در گوشهٔ ديگري از جهان، بزرگترين حادثهٔ تاريخ بهوقوع پيوست و شبهجزيرهٔ عربستان شاهد ولادت، بعثت و هجرت پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله) گرديد که پيام هدايت الهي را از جانب خداوند متعالي به گوش هوش جهانيان فروخواند و در نخستين گام، مردم را به فراگيري علم و دانش فراخواند[1] و بالاترين ارج و منزلت را براي خواندن، نوشتن و آموختن قايل گرديد و پايهٔ بزرگترين تمدنها و بالندهترين فرهنگها را در جهان پيريزي کرد و پيروان خود را به آموختن علم و حکمت از آغاز تا پايان زندگي (من المهد الي اللحد) و از نزديکترين تا دورترين نقاط جهان (ولو بالصين) و به هر بها و هزينهاي (ولو بسفک المهج وخوض اللجج) تشويق نمود.
نهال برومند فرهنگ اسلامي که بهدست تواناي رسول خدا(صلى الله عليه وآله) غرس شده بود، در پرتو اشعهٔ حياتبخش وحي الهي و با تغذيه از مواد غذايي فرهنگهاي ديگر، رشد يافت و به بار نشست و مواد خام انديشههاي انساني را با معيارهاي صحيح الهي جذب کرد و آنها را در کورهٔ انتقاد سازنده به عناصر مفيد، تبديل نمود و در اندکمدتي بر همه فرهنگهاي جهان، سايهگستر گرديد.
مسلمانان در سايهٔ تشويقهاي رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) و جانشينان معصومش، به فراگيري انواع علوم پرداختند و مواريث علمي يونان و روم و ايران را به زبان عربي ترجمه کردند و
[1] اشاره به نخستين آياتي است که بر پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل شد؛ يعني آيات اول سورهٔ علق: اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِي خَلَقَ... الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ.