ثانياً، مقابل قرار دادن روش تجربي با روش قياسي نادرست است؛
ثالثاً، نه استقراء مستغني از قياس است و نه تجربه؛
رابعاً، روش تعقلي و روش تجربي هردو در قياسي بودن شريکاند، و امتياز روش تعقلي به اين است که تکيهگاه آن بديهيات اوليه است، برخلاف روش تجربي که تکيهگاهش تجربيات ميباشد، يعني مقدماتي که ارزش آنها هيچگاه به پايهٔ ارزش بديهيات اوليه نميرسد.
يادآور ميشويم که اين مطالب نياز به توضيحات و تحقيقات بيشتري دارد و بعضي از مباني منطق کلاسيک قابل مناقشه ميباشد، و ما در اينجا بهاندازهٔ ضرورت و براي رفع پارهاي از توهمات، اشارهاي به مطالب مورد حاجت کرديم.
قلمرو روش تعقلي و روش تجربي
روش تعقلي با وجود مزيتي که بر روش تجربي دارد، در همه علوم کارايي ندارد، چنانکه روش تجربي هم قلمرو خاص خود را دارد و در فلسفه و رياضيات کاربردي ندارد.
البته اين مرزبندي ميان قلمرو روشها يک امر قراردادي نيست، بلکه مقتضاي طبيعت مسائل علوم است. نوع مسائل علوم طبيعي اقتضا دارد که براي حل آنها از روش تجربي و از مقدماتي که از راه تجربه حسي بهدست ميآيد، استفاده شود؛ زيرا مفاهيمي که در اين علوم بهکار ميرود و موضوع و محمول قضاياي آنها را تشکيل ميدهد، مفاهيمي است که از محسوسات گرفته ميشود و طبعاً اثبات آنها هم نياز به تجارب حسي دارد.
مثلاً هر فيلسوفي هرقدر به مغز خود فشار بياورد، نميتواند با تحليلات عقلي و فلسفي کشف کند که اجسام از ملکولها و اتمها تشکيل شدهاند، و ترکيب کردن چه عناصري موجب پيدايش چه مواد شيميايي ميشود و چه خواصي بر آنها مترتب ميگردد، يا موجودات زنده از چه موادي تشکيل يافتهاند و حيات آنها در گرو چه شرايط مادي است،